جدول جو
جدول جو

معنی بیدار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بیدار کردن
کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
بیدار کردن
(نَ)
از خواب برخیزانیدن. (ناظم الاطباء). بعث. (ترجمان القرآن). از خواب برانگیختن. از خواب برکردن. ایقاظ. تیقظ. (یادداشت مؤلف) : زن را آهسته بیدار کرد. (کلیله و دمنه).
تماشای او در دلش کار کرد
بپایش بجنباند و بیدار کرد.
نظامی.
بانگ طبلت نمیکند بیدار
تو مگر مرده ای نه بیداری.
سعدی.
ملک او را اندک اندک بلطف بیدار کرد. (گلستان).
، هوشیار کردن. (ناظم الاطباء). متنبه کردن. (یادداشت مؤلف) :
ازین خواب بیدارتان کردمی
همه زنده بر دارتان کردمی.
فردوسی.
نخست آفرین جهاندار کرد
دل موبد از خواب بیدار کرد.
فردوسی.
ابا رخش برخیره پیکار کرد
بدان کو سر خفته بیدار کرد.
فردوسی.
وز بستر غفلت تو کنی ما را بیدار.
منوچهری.
مرا بخواب دل آکنده بود و شرخمار
زمانه کرد ز خواب اندک اندکم بیدار.
ناصرخسرو.
گر همی خفته گمانیت برد خفتست
خفته بگذار و مکن بیهده بیدارش.
ناصرخسرو.
چو من خفته ای را تو بیدارمرد
نبایست از این گونه بیدارکرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بیدار کردن
از خواب برخیزانیدن، آگاه کردن هوشیار کردن متنبه کردن
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیدار کردن
ازخواب برخیزاندن
متضاد: خواباندن، آگاه کردن، متنبه ساختن، هشیار ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیدار کردن
استيقظ
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بیدار کردن
Awaken, Waken
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بیدار کردن
réveiller, réveiller quelqu'un
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بیدار کردن
kumfufua, kumwasha
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بیدار کردن
جگانا
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به اردو
بیدار کردن
জাগানো
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بیدار کردن
起こす
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بیدار کردن
uyandırmak
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بیدار کردن
깨우다 , 깨우다
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
بیدار کردن
להעיר , להעיר
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به عبری
بیدار کردن
जगाना , जगाना
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به هندی
بیدار کردن
membangunkan
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بیدار کردن
ปลุก
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بیدار کردن
wakker maken
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
بیدار کردن
despertar, despertar a alguien
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بیدار کردن
svegliare
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بیدار کردن
acordar, acordar alguém
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بیدار کردن
唤醒
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به چینی
بیدار کردن
budzić, budzić kogoś
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بیدار کردن
будити
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بیدار کردن
wecken
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بیدار کردن
будить
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیداد کردن
تصویر بیداد کردن
ظلم کردن، ستم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندار کردن
تصویر بندار کردن
مباشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوار کردن
تصویر بیوار کردن
اجابت، قضا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیداد کردن
تصویر بیداد کردن
ظلم کردن ستم کردن مقابل داد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
Sicken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
заболевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیمار کردن
تصویر بیمار کردن
krank machen
دیکشنری فارسی به آلمانی